به سراغ من اگر می آیید:
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا پرقاصدهایی است
که خبر می آرند از گل واشده ی دورترین واژه ی خاک.
روی شن ها هم نقش های سم اسبان ظریفی است که صبح
به سر تپه ی معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان چتر خواهش باز است
تانسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
ودراین تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است
نرم وآهسته بیایید مبادا که ترک بر دارد
چینی نازک تنهایی من...