سالهای سال
بازهم شب وسکوت ومن فال حافظ و نگفته ها
باز هم غم نبود تو سینه ای پراز نهفته ها
باز می نشینم و دلم می سراید از تو وبهار
میروم سراغ حافظ و می شوم دوباره بی قرار
بازمی کنم کتاب شعررا بازهم به نیت وصال
این شده ست کارهرشبم ماهها و سا لهای سال
یعنی می شود ببینمت با همان نگاه آتشین
باصدای خنده های مست باسروصدای دلنشین
وه که چه خیال نابی است باتوگفتن ازخیالهای خویش
با تو از وصال گفتن و ا ز فراق سا لها ی پیش
حافظم بشارتی دهد می رسدزمان وصل او
بازبی قرار می شوی باز می رسی به آرزو
آری این همیشه حافظ است می دهدامیداین وصال
لیک این منم همیشه منتظر روزها وسالهای سال